فِی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ در داستان و سرگذشت آنان، «آیات» نشانهها و دلیلهایى بر حکمت خداوند وجود دارد، یا عبرتها و امور شگفت آورى براى سؤال کنندگان از این سرگذشتها و یا نشانههایى بر نبوّت حضرت محمّد صلى اللَّه علیه و آله وجود دارد.
لِلسَّائِلِینَ مراد یهودیانى است که از پیامبر درباره گذشتگان سؤال مىکردند و او بدون این که از کسى شنیده یا در کتابى خوانده باشد بدرستى آنها را پاسخ مىداد.
روایت شده است که یهودیان به بزرگان مشرکان گفتند: از محمّد صلى اللَّه علیه و آله بپرسید: چرا آل یعقوب از شام به مصر منتقل شدند و نیز از داستان یوسف. «آیة» به نصب و رفع هر دو خوانده شده است.
لَیُوسُفُ «لام» ابتدا، براى تأکید و تحقیق مضمون جمله مىآید. مقصود برادران یوسف این بود که زیادى محبت پدر نسبت به یوسف و برادرش: «بنیامین» امرى است ثابت که هیچ شبههاى در آن نیست. و این که تعبیر به «اخوه»: برادرش کردند به این دلیل بود که هر دو از یک مادر بودند.
وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ جمله حالیه است، و مراد این است که پدر این دو برادر را در دوستى بر ما برترى مىدهد با این که این دو تا کوچکند و کارى از آنها نمىآید امّا، ما گروهى هستیم متشکل از ده نفر مرد که پشتیبان پدریم و او را حمایت مىکنیم.
إِنَّ أَبانا لَفِی قطعا پدرمان از راه درست و حق منحرف شده است.
«العصبة و العصابة» ده نفر و بیشتر چنین گروهى را عصبه مىگویند چون به وسیله آنها کارها حل و فصل مىشود.
اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً یوسف را بکشید یا در یک زمین نامشخصى دور از آبادى او را بیندازید. معناى نکره آوردن «ارض» همین است که هیچ مشخصهاى نداشته و از نظرها دور باشد، و نصب آن نیز به دلیل همین ابهام است، مثل ظروف مبهم. ترجمه جوامع الجامع، ج3، ص: 188
یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ تا پدرتان تنها به شما توجه کند: یکپارچه به شما بنگرد و دیگرى را مورد توجّه قرار ندهد، بعضى گفتهاند: از توجه به یوسف فراغت یافته، رو به شما آورد.
وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ ... و بعد از کشتن یا دور کردن یوسف از ظلمى که نسبت به او مرتکب مىشوید در پیشگاه خدا توبه خواهید کرد، یا این که دنیایتان خوب و کار و بارتان منظّم مىشود.
[سوره یوسف (12): آیات 10 تا 14]
قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ (10) قالُوا یا أَبانا ما لَکَ لا تَأْمَنَّا عَلى یُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ (11) أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (12) قالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ (13) قالُوا لَئِنْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ (14)
ترجمه:
یکى از آنها گفت: یوسف را نکشید، و اگر مىخواهید کارى کنید، او را در نهانگاه چاه بیفکنید، تا برخى قافلهها او را برگیرند. (10)
برادران به یعقوب گفتند: پدرجان! چرا درباره یوسف به ما اعتماد نمىکنى، و حال آن که ما، خیرخواه او هستیم؟! (11)
او را فردا با ما بفرست تا غذاى کافى بخورد، بازى و تفریح کند، و ما از او نگهدارى مىکنیم. (12)
یعقوب علیه السّلام گفت: دورى او مرا اندوهگین مىسازد، و مىترسم شما از او غفلت کنید، و گرگ او را بخورد. (13)
گفتند اگر او را گرگ بخورد- با این که ما گروه نیرومندى هستیم- در این صورت ترجمه جوامع الجامع، ج3، ص: 189
ما حتما زیانکار خواهیم بود (ضررش به خود ما متوجه است). (14)
تفسیر:
گوینده این حرف «یهودا» بود که درباره یوسف از همه برادرانش راى بهترى داد و همو بود که (در مصر بعد از گیر افتادن بنیامین برادر اصلى یوسف) گفت: من از این جا نمىآیم مگر پدرم اجازه دهد. «1» او به برادرانش گفت: قتل کار بزرگى است، انجام ندهید، او را در نهانگاه چاهى بیندازید. غیابة الجب: گودى چاه، جایى از آن، که از دید بیننده پنهان باشد، و تاریکتر از ته آن باشد. بعضى این کلمه را در هر دو مورد به صورت جمع: «غیابات» خواندهاند. «الجبّ» چاهى که سنگ چین نشده باشد. تا بعضى راهگذرها او را برگیرند.
إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ اگر مىخواهید کارى انجام دهید که به مقصودتان برسید، نظر من این است.
ما لَکَ لا تَأْمَنَّا با دو، نون، و «لا تأمنّا» با ادغام به اشمام «2» و غیر اشمام نیز خوانده شده، و معنایش این است: چرا از ما بر یوسف مىترسى، و حال آن که ما، خیر او را مىخواهیم و او را دوست داریم، و درباره او، کارى را که دلالت کند بر خلاف خیر خواهى مان نسبت به او انجام ندادهایم.
